سبب: سلسله نشستهای هماندیشی مدیریت جهادی و معارف تمدنساز (پیشرو)، با استقبال و حضور جوانان و دانشجویان علاقهمند با موضوع مدیریت جهادی سهشنبه هر هفته در محل اندیشگاه مدیریت جهادی برگزار میشود. در این جلسات، «مدیریت جهادی» با رویکردهای مختلف علمی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی و با حضور صاحبنظران مورد بحث قرار میگیرد.
نشست «مؤلفههای مدیریت جهادی با رویکردهای نوین علم مدیریت» با سخنرانی دکتر مجتبی امیری برگزار شد.
دکتر امیری دانشیار دانشگاه تهران و رییس مرکز پژوهشهای کاربردی دانشکده مدیریت دانشگاه تهران و از جمله اساتید برجسته علم مدیریت کشور است که در ابتدای جلسه با تقسیمبندی جنبههای مختلف مدیریت جهادی به چهار جنبه، دانشی و علمی-مهارتی، هنری و جنبه حرفهای بحث خود را آغاز کرد و زوایای مختلف مدیریت جهادی مورد بررسی قرار داد.
مشروح مباحث دکتر مجتبی امیری را میتوانید در ادامه بخوانید:
مولفههای مدیریت جهادی با رویکردهای نوین علم مدیریت
یک پرسش اساسی که میتوانیم ازخودمان بپرسیم این است که مهمترین و ارزشمندترین چیزی که در زندگی جستجو میکنیم و میخواهیم به آن دست پیدا کنیم چیست؟ اگر آن را پیدا کنیم بعد کار مدیران و وظایف مدیران و اهمیت کار مدیران هم آشکار میشود. در فرهنگ ایرانی و اسلامیِ ما، مهمترین چیزی که مدنظر ما است (در فرهنگ جهانی هم اینگونه است) شخصیت و منش و هویت انسانی ما است. شخصیت و منش و هویت انسانی چیزی است که انبیا برای شکوفا کردن آن آمدهاند در فرهنگ ایرانیمان هم این مسئله وجود دارد.
• خردگرایی در مدیریت جهادی
در خطبه اول نهجالبلاغه هم گفته شده است که کار پیامبران این است که عقل انسانها را از گورستان وجودشان بیرون بکشند تا افراد با عقلشان کار کنند. من در میان علما گفتهام که بر اساس آیات و روایات اگر مخیر بشوید بین دین و عقل یکی را انتخاب کنید باید عقل را انتخاب کنید. اگر عقل را انتخاب کردید دین عقلانی و پیشبرنده خواهید داشت. اما اگر عقل را کنار بگذارید و دین را به دست بگیرید با آن دینی که غیر عقلانی خواهد بود بعید نیست کمر امام معصوم را هم بشکنید. همانطور که در طول تاریخ چنین کسانی مشاهده شده است. اصول کافی با باب عقل و جهل آغاز شده است. اولین حدیث این است آدم وقتی خلق شد مخیر شد بین عقل، دین و حیا یکی را انتخاب کند. آدم عقل را انتخاب کرد. جبرئیل به آن دو گفت گفت شما برگردید. آن دو گفتند ما ملزمیم هر جا که عقل است در رکاب عقل باشیم و عجیب این است که در جامعه اسلامی و به ویژه شیعی ما گاهی باید برای اینکه عقل حجت است استدلال بیاوری. در روزگار ما عجیب و خطرناک است که بعضیها با تعطیل کردن عقل میخواهند خیلی چیزها را تعریف کنند. یک کتابی آقای جوادی آملی دارد به نام منزلت عقل در هندسه معرفت دینی، در این کتاب به خیلی از تعارضات و دعواهای عقل و وحی خاتمه میدهد. به تعبیر ایشان عقل در مقابل نقل هر دو به یک اندازه حجت هستند تازه عقل حجیت بیشتری دارد و اگر عقل نباشد چطور میتوان تشخیص داد که نقل اعتبار دارد یا خیر. در فرهنگ ایرانی هم همینطور است نماد فرهنگ ایرانی که فردوسی است میگوید: خرد بهتر از هر ایزد بداد/ خرد را ستایش به از راه داد. اگر خردگرا بودید دادگر و دیندار خواهید شد و اینها مولفههای فرهنگ ایرانی است و مدیریت جهادی اگر اینها را نداشته باشد اصولاً باید این را تعطیل کرد. خردگرایی دادگری و دینداری اینها مولفههای اساسی فرهنگ ایرانی هستند به علاوه آزادگی. مثلاً ما ایرانیان به نام آزاده شناخته میشدیم. من از ملک آزادگانم همی این آزادگی باعث شده است که همیشه به دنبال استقلال طلبی باشند. استقلال خواهی برای نفی وابستگی به خارج و آزادگی برای مقابله با استبداد است.
همیشه ایران از این دو اتفاق رنج برده است استبداد داخلی و استعمار خارجی. آزادگی و نفی وابستگی از ویژگیهای ایرانیان از گذشته بوده است و تاریخمان است
همیشه ایران از این دو اتفاق رنج برده است استبداد داخلی و استعمار خارجی. آزادگی و نفی وابستگی از ویژگیهای ایرانیان از گذشته بوده است و تاریخمان است. جالب اینجا است که مؤلفه پیش برنده فرهنگ جهانی هم عقلانیت است بعد از رنسانس این عقلانیت بود که همه پیشرفتها را به دنبال خود داشت، دولتها سازمانها و شهرها اینها همه محصول خرد است به تعبیر اقبال لاهوری غربیان را زیرکی ساز حیات/ شرقیان را عشق راز کائنات. مشکل غرب این است که عقلانیتش از عشق و اخلاق و معنویت فاصله گرفت و عقل ابزاری شد. یک بخشی از عقلانیت را کل عقلانیت قلمداد کرد و تمدنش را بر پایه بخشی از عقلانیت استوار کرد نه همه عقلانیت. برای همین در غرب انواع عقلانیت مطرح است عقلانیت جوهری یا کلاسیک یا ارزشی که تا رنسانس حاکم بوده است. این نوع عقلانیت به دنبال کشف حقیقت بود. در رنسانس یک نوع دیگری از عقلانیت شکل گرفت به نام عقلانیت ابزاری. تمدن غرب بر پای این نوع از عقلانیت شکل گرفت بعد مشکلات عدیدهای برای غربیان به وجود آمد که دو نوع دیگر از عقلانیت را مطرح کردند. عقلانیت مراودهای که هابرماس مطرح میکند و عقلانیت رهایی بخش یا انتقادی. پس از مطرح شدن عقلانیت رهایی بخش الهیات رهایی بخش مطرح شده است در بعضی جوامع و در کشور ما اتفاقاً دین ما دین رهایی بخشی است و ولایت، ولایت رهایی بخشی است مولوی میگوید: زان سبب پیغمبر با اجتهاد/ نام خود وان علی مولا نهاد// کیست مولا آنکه آزادت کند/ بند رعیت ز پایت بر کند. بدترین نوع رعیت و بندگی، بندگی جهل است و تلاش انبیا و اولیای الهی رویکردشان این بوده است که انگشت روی عقل افراد مینهادند بر خلاف اشقیا که انگشت روی جهل انسان میگذاشتند. در درون انسان هزاران میل متعارض وجود دارد اشقیا روی صفات بد انگشت میگذارند بُعد شهوانی ما را تحریک میکنند بُعد ترس ما و روباه صفتی ما و.... اسلام به کنترلهای درونی تأکید دارد اما از کنترلهای بیرونی فروگذار نمیکند. در مدیریت میگویند اعتماد خوب است اما کنترل بهتر است. برای همین است که هیچگاه کنترلهای بیرونی زایل نمیشود محدودیتهایی که دین میآورد برای اصلاح محیط و اینها اینکه محیط هر شکلی بود ما خودمان را تطبیق دهیم در این فرهنگ اسلامی و مدیریت جهادی جایگاه ندارد. شما ببینید در غرب هم اینطور است. اما غرب یک نوع خاص از عقلانیت را در پیش گرفت و تمام تمدنش را هنوز بر پایه همان عقلانیت ابزاری استوار است. حال بحث این عقلانیت رهایی بخش و تفاهم و خردجمعی اینها مطرح شده است.
• تصمیمگیری یا تصمیمسازی
ما در نهایت میبینیم که مدیر همه را جمع میکند اما از خرد جمعی استفاده نمیکند تأییدیه از بقیه میگیرد. چون اگر بخواهی خرد جمعی را به کار بگیری باید آنها را شکوفا کنی طرفی که تاکنون زمینه اظهار نظر برایش فراهم نیاورده شده است. شرایط اینکه عقلش رشد کند نبوده حال میگویید بیا مشارکت کن میآید مشارکت کند نمیتواند حرف معناداری بزند میگویی حالا که نمیتواند، من خودم برای تو تصمیم میگیرم. میشود همان دیکتاتوری، عدهای به سودشان نیست مردم آگاه شوند اشقیا اینگونه هستند و متأسفانه خیلی از افراد در کسوت دین از آگاهی عموم هراسانند چون هر چقدر شما آگاه شوید توانا میشوید. تمام صفات خداوند به دو صفت علم و قدرت بر میگردد. قدرت هم به علم بر میگردد: هر که در او جوهر دانایی است/ در همه کاریش توانایی است. بنابراین شما هرچه داناییتان بیشتر شود تواناییتان هم بیشتر میشود پس این دانایی را اگر بخواهیم قدرت افراد را نگهداریم باید کنترل کرد. سازوکارهایی در مدیریت است که ۹۰% تصمیمگیری مدیر میشود اطلاعات حال اگر بخواهی مدیری را زمین بزنی با شیوه اطلاعات دادن میتوانی مدیر را زمین بزنی. اطلاعات را قطرهچکانی بدهی، موجی بدهی و فلان. خیلی از بزرگان ما گاهی مواقع اظهارنظرهای سخیفی میکنند بعد همه بسیج میشوند. که فلانی منظورش این نبود این بود. یک واژه ساختن در ادبیات به نام تصمیمسازی در ادبیات مدیریت، تصمیمسازی نیست این را ما ساختیم چون برای مدیر تصمیمسازی غیر اخلاقی است شرایطی را به وجود میاورند که مدیر به تصمیمی که مد نظر این گروه و باند است برسد. اسم این را هم گذاشتهایم تصمیمسازی. تصمیمسازی اصلاً در ادبیات مدیریت نیست. ما ایرانیها یک چیزهایی را ادعا کردیم که خودش قابل تأمل است پس در فرهنگ ایرانی، اسلامی و جهانی مولفهای که میتواند زندگی انسان را متناسب با منش انسانی یک زندگی را شکل دهد آن عقلانیت است. آن چیزی که میتواند به ما ارزش دهد آن است که شخصیت و هویت انسانی ما شکوفا شود. هویت انسانی چیست؟ مولوی میگوید: ای برادر تو همه اندیشهای / ما بقی خود استخوان و ریشهای// گر گل است اندیشه تو گلشنی.
• ماهیت مدیریت در نظام اسلامی
ما برای صدور انقلاب با سلاح که نمیخواستیم این کار را کنیم ما مگر نمیگوییم بر قلوب حکومت میکنیم این مگر فرمایش اما سجاد نیست. این قلوب را با نحن ابنا الدلیل، امام صادق (ع) میفرماید ما با دلیل و برهان استدلال. دلایل قوی باید و معنوی/ نه رگهای گردن به حجت قوی. ما با دنیا که از روش جوابر و اینها که استفاده نمیکنیم. پیامبر (ص) هم از این روش استفاده نکرد. حضرت امیر (ع) هم اگر از این روش استفاده میکرد به جای ۴ سال و نیم ۴۵ سال حکومت میکرد. نخواستند از این روشها استفاده کنند. حضرت امیر (ع) میفرمایند که والله من آن حیلههای معاویه را از او هم بهتر میدانم اما ما نمیخواهیم از آن روشها استفاده کنیم ما میخواهیم که انسان حرمت پیدا کند چون دنبال سلطه که نیستیم. آنها آمدند انسانها را آزاد کنند و نه بر انسانها تسلط داشته باشند و کمبودهای خودشان را جبران کنند. ماهیت حکومت در نظام اسلامی و ماهیت مدیریت با جاهای دیگر متفاومت است. در جامعه اسم اسلامیت را بار میکشد مانند جاهای دیگر اما محتوایی نیست. محتوا را وقتی که دولتها عوض میشوند ببینید چقدر به هر لطایفالحیلی آویزان میشوند تا مسئولیت بگیرند. من دیدم برای وزیر شدن و برای فلان چقدر افراد زد و بند کردند و چقدر آویزان شدهاند. حضرت امیر (ع) وقتی که میفرماید این یک امانتی بر عهده شما است و یک مسئولیت است نه طعمهای که نصیب شده باشد. شما حساب کن، من کتاب شهریار ماکیاولی را میخواندم واقعاً باید یک تحقیق انجام دهیم که شیوههای به قدرت رسیدن افراد در نظام جمهوری اسلامی چیست؟ آن موقع میفهمیم اصلاً نباید اسم مدیریت جهادی را بیاوریم وقتی که معنا را شما غلط آمدی. حالا جالب است خیلی از افراد به ناحق وارد سیستم شدهاند بعد الزامات آن را هم حداقل نمیروند فرابگیرند که معنادار شود حالا دری به تخته خورده شما مدیر شدی برو الزاماتش را هم یاد بگیر و کارکرد این مسئولیت را یاد بگیر تعهد به این معنا است. این آیه را در این آیات همه شما شنیدهاید. این آیه را همه شنیدهاید که میگوید والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا .... این آیه سوره عنکبوت است این سوره در آیه ششم میگوید من جاهَدَ یُجاهِد لنفسهی کسی که جهاد میکند برای خودش جهاد میکند نه اینکه بیاد بگوید ما جهاد کردیم ما در جنگ بودیم سهمخواهی کند. چون مبنای این جهاد در درجه اول اصلاح خود است. ای شهان کشتیم ما خصم برون/ ماند خصمی زان بتر در اندرون. انبیا تنها برای این آمدهاند. انبیا آمدهاند کاری را انجام دهند که ما به تنهایی نمیتوانیم انجام دهیم. برای همین است که موشکافانه صحابه از رسول آن کسانی که خیلی ظریف و دقیق بودند نمیآمدند مثلاً بگویند حضرت امام آقای ناطق را تأیید میکنید یا آقای محتشمی را تأیید میکنید. باند بازی و اینها نبود میآمدند پیش پیامبر میگفتند حیلههای نفس را به ما یاد بده که گول نخوریم. در ببست و دشمن اندر خانه بود / حیله فرعون زین افسانه بود. اینطور نباشد ما از درون دشمن اصلی را آزاد بگذاریم درون را خراب کند و دائم بیرون به جان دیگران بیفتیم. اینا میرفتند رمز و راز اصلاح نفس را یاد میگرفتند. کسی که به اصطلاح مدیریتیها مدیریت خود نداشته باشد نمیتواند مدیریت دیگری را انجام دهد. تو که در علم خود زبون باشی / عارف دیگران چون باشی.
تو که نمیتوانی خودت را تدبیر کنی چگونه میخواهی دیگران را تدبیر کنی. منتها جالب است در فرهنگ ما بیش از هر چیزی روی خود مدیریتی بحث شده است اما ما خود مدیریتی نداریم. اینقدر که به دیگران پرداختیم به خودمان نپرداختیم. حال اینکه از آیات بگیر که خداوند میفرماید: ای افرادی که ایمان آوردهاید بر شما است نفسهایتان. فردوسی میگوید: نخست از خود اندازه باید گرفت. ولی ما نوعاً از غیر شروع میکنیم برای همین است که نسبت به خطاهای کوچک دیگران نمیگذریم اما خطاهای بزرگ خودمان را خیلی ساده میگیریم. در شریعت گفتهاند نسبت به خودتان سختگیر باشید نسبت به دیگران سهلگیر. اینکه میگویند شریعت تساهل و تسامح نه برای خودمان بلکه برای دیگران تساهل و تسامح است برای همین است که بزرگان نسبت به دیگران که مواجه میشدند خیلی سعه صدر داشتند. اگر پیامبر این سعه صدر را نداشت نمیتوانست این چیزها را تحمل کند. آنها میگفتند پیامبر گوش است چون پیامبر میشنید و میدانست درونشان چه چیزی میگذرد. میگوید ریز بینانند در عالم بسی / واقفاند از کار و بار هر کسی. پیامبر درون اینها را میدید اما رسوایشان نمیکرد. نیامده بود رسوایشان کند به تعبیر امروزیها افشاگری کند. پیامبر میدید و میپوشاند ولی احمقها به تعبیر قرآن چون پیامبر رسوایشان نمیکرد. فکر میکردند پیامبر فردی ساده است که هر چه ما میگوییم پیامبر همان را اصل قرار میدهد و پیامبر اینطور افراد را تربیت میکرد.
پیامبر افراد را ناگفته پرورش میداد اینها فکر میکردند چون پیامبر رسوایشان نمیکند ساده است و زود باور است و قرآن میگوید شما چقدر احمقید که نمیتوانید از یک فرد ساده بهشت را بگیرید. در روایات داریم که میگوید بیشتر اهالی بهشت احمقانند. منتها ابلهی چستی کز آن پل بگذرد نه ابلهی که شما گمان میکنید. افرادی که در این دنیا مردم فکر میکنند چون مدیر شدهاند بار خودشان را نبستهاند. میگویند اینها هستند که گوی سبقت را میربایند. اینها هستند که در پایان کار سود میبرند.
• مفهوم جهاد در مدیریت جهادی
در بحث مدیریت جهادی ما یک بحث مدیریت داریم یک بحث جهاد و مدیریت جهادی. جهاد که در فرهنگ ما مطرح میشود دو عرصه دارد یکی عرصه درونی و یکی عرصه بیرونی. عرصه بیرونی مؤخر از عرصه درونی است مجاهدی که در عرصه درونی جهاد موفق نبوده است در عرصه بیرون نمیتواند اصلاحگری کند برای همین است که پیامبر رسالتش را ۳ سال پنهانی انجام داد بعد هم وقتی که وارد شد شعارش قولو لااله الا الله تفلحوا بود یعنی از نه به تمام الههها و بدترین الهه هم الهه درون است. افرادی که هوای نفسانی و شهوت قدرت داشتند که دنبال پیامبر نمیآمدند چون از همان اول میگویند منافق در مکه نداشتیم منافق در مدینه شکل گرفتند نه در مکه چون در مکه همهاش رنج و مصیبت و شعب ابیطالب و اینها بود بنابراین افراد خالص و مسلمانان اولیه مسلمانانی بودند که به طمع اسلام نیاورده بودند و اینها آماده جهاد بودند برای همین وقتی به مدینه آمدند در مدینه تشکیل قدرت دادند قدرت شکل گرفت و قریش در جنگهای اولیه شکست خورد و بعد دیدند که کم کم دارد قدرتی شکل میگیرد در شبه جزیره عربستان بزرگان قریش در جنگ بدر کشته شدند از اینجا بود که نفاق شکل گرفت. یک کتاب معروف دکتر بهشتی تحت عنوان سه گونه اسلام دارد که در آن کتاب میگوید بعد از نهضتها ۵ گروه شکل میگیرد که در انقلابها تکرار میشوند یکی از این گروهها همین افراد فرصت طلبی هستند که مترصد این هستند؛ یک گروه که انقلابیون اصیل هستند و باطناً اسلام آوردهاند. این گروه دوم افرادی هستند که از وضع موجود ناراضیاند و وقتی وضع جدیدی شکل بگیرد میآیند میپیوندند ممکن است که شما را قبول نداشته باشند اما از اینکه شما آن را ظالم میدانید با شما همراه میشود. گروه سوم افرادی هستند که قدرت طلب هستند آدمهایی ماجراجو که همیشه وقتی حوادثی ایجاد میشود قوه مدیریت و رسیدن به منافعشان در بحرانها است اینها قدرت طلبانند. دسته چهارم منافقانند کسانی که فرصت طلب هستند. دسته پنجم عامه مردم هستند این ۴ دسته همیشه عامه مردم را به سمت خودشان میکشند. عثمان به تعبیر دکتر شریعتی پلی زد میان جاهلیت و اسلام و کسانی که با اسلام جنگیده بودند آمدند خلیفه مسلمین شدند. یزید وقتی چوب خیزران به لب و دهان مبارک سربریده امام حسین (ع) میزند مگر نمیگوید انتقام بدر را گرفتم. در اشعارش هم هست که میگوید انتقام جنگ احد و بدر و فلان و بهمان را گرفتم همه بزرگانش همه به دست حضرت امیر (ع) و حضرت حمزه کشته شده بودند. اما خلیفه مسلمین شده بود.
در بحث مدیریت جهادی ما یک بحث مدیریت داریم یک بحث جهاد و مدیریت جهادی. جهاد که در فرهنگ ما مطرح میشود دو عرصه دارد یکی عرصه درونی و یکی عرصه بیرونی. عرصه بیرونی مؤخر از عرصه درونی است مجاهدی که در عرصه درونی جهاد موفق نبوده است در عرصه بیرون نمیتواند اصلاحگری کند
این آیه چون آیه کلیدی است میفرماید والذین جاهدوا فینا... روی این فینا بحث زیاد شده است در راه خدا، این جهاد، جهاد به اموال است به انفس است جهاد بیرونی است، جهاد درونی است. گفتند راه خداوند جامعیت دارد من جمیع جهات است. ما موظفیم در جمیع جهات جهاد کنیم حالا این جهاد هم تلاش کردن به گونهای است که ما در مدیریت یک تعبیری داریم که تحت عنوان تعهد مدیریت، یعنی پیگیری مستمر هدف یعنی اگر پذیرفته است که این درست است باید با تمام وجود برای تحقق آن امر درست تلاش کنیم. این نباشد هر بار یک بهانه بیاوریم جهاد هم به این معنا است تلاش و کوشش در راه.. اگر ما پذیرفتیم که جهان را صاحبی باشد خدا نام، همه چیز را باید در جهت آن خداوند شکل دهیم او باید محور همه چیز باشد لنهدینهم سبلنا چون سبیل هم با صراط فرقش این است که آن جمع بسته نشده است اما سبیل آن راههای مختلف است طرقالیالله به عدد نفوس راههای رسیدن به خدا به تعداد آدمیان است اگر در راه خداوند جهاد کنیم خدا در همه راهها ما را هدایت میکند من یتقالله یجعل له مخرجا... خلاصه اینکه در بن بست نمیمانیم بعد که میگوید اناالله لمع المحسنین ما آن موقع در زمره محسنانی وارد میشویم که مولوی میگوید محسنان رفتند احسانها بماند/ ای خنک آنکس که این مرکب براند.
اگر در زمره محسنان قرار گرفتیم بعد آن موقع تمام کارهایمان ماندگار و باقیات و صالحات خواهد شد. این آیه ۳ دسته از آدمها را نشان میدهد یکدسته از آدمهایی که در مقابل خداوند ایستادند و پشت به خدا میکنند و جهاد در راه خدا وقتی نکردیم جهاد در راه نفس میکنیم. دسته دوم افرادی هستند که در این راه وارد میشوند و تلاش میکنند و دسته سوم کسانی هستند که به هدف جهاد میرسند. اینها همان محسنان هستند. حال یک سؤال دیگر این است که مدیر در ادبیات مدیریت کسی است که حداقل یک نفر زیر مجموعه داشته باشد. حالا در خود مدیریتی ما یک نفر را انتزاع میکنیم نفسمان را در تک گویی با آن یک زیر مجموعه در درون داریم. میخواهم بگویم که در اینجا هم دو نفر است چون مدیریت که میگوییم ما یا مدیریت میکنیم یا مدیریت میشویم. ما در دنیا دو نقش بیشتر نداریم یا فعالیم یا منفعل یا پسیو هستیم یا اکتیو. اگر منفعل بودیم یعنی داریم مدیریت میشویم. اگر ما مدیریت شویم عقلمان اسیر نفسمان شده است و افرادی که تحت سیطره نفسشان هستند افرادی با اراده نیستند. اینها افرادی هستند که اراده خود را از دست دادهاند. کسی که دیکتاتورانه عمل میکند نه اینکه خیلی با اراده است. افراد با اراده کسانی هستند که عقلانی رفتار میکنند و عقلانیتشان بر نفسشان حاکم است. این فرد در مقابل هیچکس سر تسلیم فرود نمیاورد چون در درون به یک صلابت و استواری رسیده است.
سؤال اساسی که مطرح است این است که مدیریت به هر روی حداقل یک نفر زیر مجموعه آن مدیر دارد و اگر آن یک نفر هم نبود خودش را مدیریت میکند. کتاب مرحوم شهید مطهری یک مقاله در مدیریت اسلامی کار کرده است. آن هم در یکی از کتابهایش است اسلام و مقتضیات زمان که میگوید: بحث مدیریت را تحت عنوان رهبری ذکر میکند و میگوید رهبری یک جنبه فردی دارد و یک جنبه جمعی که جنبه فردی را میگوید اگر فرد نتواند خودش را مدیریت کند این در فرهنگ اسلامی به عنوان سفیه تلقی میشود و حق دخل و تصرف در مال خودش را هم ندارد. در عقدنامه یکی از شروط ازدواج رشید بودن است. این رشد را در مقابل Growth قرار دادهاند و میگویند که رشد کمی است و توسعه کیفی. در فرهنگ اسلامی رشد مطرح است و کیفی هم است، فقط کمی نیست. در اینجا فرد باید بتواند و عقلش بر سرزمین وجودش حاکم شده باشد بتواند تدبیر عقلانی در زندگی خود کند در این صورت میتواند ازدواج کند.
سوالی که مطرح است که چه در خود مدیریتی و چه مدیریت دیگری آیا ما به گونهای مدیریت میکنیم که به گونهای ژرف عمیقاً احساس خشنودی کنیم که واقعاً داریم مدیریت میکنیم. چون بعضی از شیوههای مدیریت است که هر کسی را آنجا قرار دهی مانند استقلال و پرسپولیس مدتی مدیر عامل نداشتند بعد مدیر عاملانشان عوض شد. چند سال پیش بود بعد که بدون مدیر عامل شدند شروع کردند نتایج خوب گرفتن بعد میخواستن مدیر عامل انتخاب کنند گفتند بگذارید وضع ما که بهتر شد آن وقت مدیر عامل انتخاب کنید. این هم جزو شگفتیها است. وقتی یک مجموعهای بدون مدیر بهتر اداره میشود معلوم میشود که آن فرد به واقع مدیریت نمیکرده است. مدیریتی جهادی چون قرار نیست به هر کس پاسخ دهد و خودش و خداوند است. در اینجا اولین گام این است که من راضی هستم از شیوه کارکرد خودم. من معلم گاهی دانشجو سؤال میپرسد میبینم پاسخش را ندادهام دانشی که خودم دارم رد گم کردهام. مرحوم مطهری را نقد میکردند که چرا در زن روز مطلب مینویسی یا چرا داستان راستان نوشتهای شأن شما نیست. اما آقای مطهری میگفت نیاز زمان است.
• چه کسی مدیر است؟
پس اولین سوالی که ما باید کنیم این است که ما باید بگونهای باید بتوانیم مدیریت کنیم که احساس کنیم خودمان را فریب نمیدهیم یعنی خود فرد از خودش شرمنده نباشد. احساس کند که واقعاً تلاش کرده است. حال که تکلیف با خود روشن شد میآییم از زاویه بیرونی. حالا ارزش افزوده هم ایجاد کردیم. یک وقت است که من ارزش افزوده ایجاد نکرده باشم اما به واقع تلاش خودم را کردم یکسری مولفههای بیرونی است که مانع شده است. یکی از نمادهای مدیریت جهادی در عصر حاضر حضرت امام بود. امام هر جا خطری بود میگفت من. من مثل پاپ نیستم در واتیکان بنشینم تسبیح بچرخانم من حرفی که میزنم به دنبالش میروم تا به نتیجه برسم. هر جا که مسئولیتی بود میگفت اگر اسلام شکست بخورد میگفت ما مقصریم. هر جا هم کاری انجام شده بود میگفت شما مردم انقلاب کردید. اما ما اکنون میبینیم که مدیریتهایمان معکوس است. یک سوالی بعضی از غربیها میپرسند برخی از کسانی که در فرهنگ دیگری هستند وقتی با ما مواجه میشوند میگویند که شما ایرانیها کی خودتان را شکست خورده میپندارید. ما هر چیزی که میگوییم شما به شکلی.. بعد در هیچ زمینهای هم نمیبینیم که کسی بیاید مسئولیت همه اتفاقاتی که این سالها افتاده است از این دانشآموزان شینآباد تا این داستان شهرداری و تا آتشسوزی جنگلها و فلان در روزنامه نوشته بود که یکی از آثار باستانی تخریب شده بود و میراث فرهنگی اطلاعیه داده بود که این را ما تخریب نکردیم بلکه عوارض طبیعی تخریب کرده است. پس شما برای چه هستید.
دوم ایجاد ارزش افزوده است. مدیر باید بتواند که ایجاد ارزش افزوده کند. میوهات باید که شیرینتر شود/ چون رسن تابان نه واپستر رود. ما در جنگ هم هر جا در ظاهر شکست خوردیم باید ارزش افزوده ایجاد کنیم. حضرت امیر (ع) یا امام حسین (ع) به ظاهر در جنگ شکست خوردند اما در واقع تاریخ میگوید که اینها پیروز شدند ارزش افزوده ایجاد کردند با نگاه استراتژیک. گر همی خواهی سلامت از ضرر/ چشم اول بند و پایان را نگر.
ایجاد ارزش افزوده را ما با نگاه استراتژیک ببینیم نگاه را که بسط بدهیم بعد متوجه میشویم که چه افرادی ارزش افزوده ایجاد کردهاند. بارها کربلا را شخم زدند از بین بردند اما مردم دوباره آمدند گنبد و بارگاه را علم کردند. این شور کم نشده است غربیها یک ملاک دارند ما یک ملاک دیگر، آنها زمان را محدود و ارزش افزوده را صرفاً ارزشهای مشهود و مادی و اینها
میگیرند و ما این را وسیعتر و گستردهتر و نهایتاً اینکه آیا چون مدیر این وظیفه را دارد چون پستهای مدیریتی پستهایی است که آدمی فرصت این را پیدا میکند که خودش را شکوفا کند آیا من به شکلی مدیریت کردهام که شخصیت خودم و دیگران را شکوفا کنم؟ چون خیلی از مدیریتها هستند به پست که میرسند افراد را در همان حد نگه میدارند میترسند طرف بالاتر آمد جایش را بگیرد حال اینکه بعضی از سازمانهای پیشروی دنیا آوردهاند که اگر مدیری نتواند نیروی زیر مجموعه خود را پرورش بدهد که بتواند جای خودش را بگیرد ارتقای مدیر را متوقف میکنند. این مباحث خیلی جدی است ما معمولاً میخواهیم معاون خوب پرورش دهیم. کمتر مجموعهای است که به گونه عمل کند که مدیر خوب پرورش دهد یک اشتباهی که مدیران ما میکنند این است که اگر یک روز نباشند همه کارها متوقف میشوند. با اینکه میگویند مدیر خوب کسی است که اینها در ادبیات مدیریت امروز است که اگر نباشد همان کار انجام شود معلوم میشود که سیستم را حاکم کرده است. غرب هم مهمترین دلیل موفقیتش این بود که به جای اینکه افراد حاکم شوند سیستم حاکم بود حال یک سیستم خاصی با نگرش خاص خودش.
• جنبههای مدیریت
در مدیریت ۴ جنبه داریم حال اگر مدیریت جهادی را وضع کنیم جنبه پنجم را باید اضافه کرد. برای مدیریت جهادی جنبه پنجم هم دارد. علوم دارند در دنیا هنجاری و اخلاقی میشوند جنبه اخلاقی است. جنبه اول مدیریت جنبه دانشی است که یک علم است. چون مدیریت دو معنا دارد. یک معنی عام دارد از زمان پیدایش عالم و از زمانی که آدم خودش را شناخت انسان مدیریت کرده و امورش را تدبیر کرده است که این مدیریت از آغاز تا امروز بر پایه آزمون و خطا بوده و تجربیات شخصی و نیم نگاهی هم به افرد صلاحیتدار و افراد موفق و کسانی که به عنوان آدمهای موفق قلمداد شدند. این امروز هم معمول است با رویکرد عامیانه. اما مدیریت با نگاه دوم یک علم است که از آغاز قرن بیستم شکل گرفت و امروز خیلی تئوریها و مدلها و رویکردهای جدیدی دارد. امروز اثبات شده است که دیگر با ذوق و سلیقه شخصی نمیتوان مدیریت کرد اگر بخواهید مجموعههای امروز را مدیریت کنید حتی خودتان را هم بخواهید مدیریت کنید باید بروید این دانشها را هم یاد بگیرید. چون به تعبیر وبر میگوید که شما یک مغازهای دارید هر جور که میخواهید مدیریتش میکنید اما اگر مغازه گسترش پیدا کند و دو دهنه شود و ۴ تا نیرو به آن اضافه کنید دیگر سلیقهای نمیتوان آن را اداره کرد دیگر نمیتوان یک روز دیر آمد یک روز نیامد ۴ روز تعطیل کرد و کارهایی که اگر شخصی باشد ممکن است. سازمانها هر چه بزرگتر میشوند دیگر با ذوق و سلیقه اداره نمیشوند زیرا کسی که با شما کار میکند باید تکلیف خودش را بداند اگر با تلون مزاج مواجه شود اینطور در بازار رقابت دنیا نمیشود کار کرد بنابراین مدیریت یک دانش است که باید این دانش را فرا گرفت. جنبه دوم جنبه مهارتی است اینکه این دانش را که فراگرفتیم بتوانیم در عمل به کار بگیریم. جنبه سوم که از قدیم هم روی آن بحث بوده است که مدیریت علم است یا هنر مدیریت هنر هم است چرا چون این مهم است که شما بدانید چه دانشی را به چه اندازه و چطور باید یاد بگیرید و در کجا این را باید به کار بگیرید بقول سعدی: دو چیز طیره عقل است دم فروبستن / به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی. میگویند مهمترین رمز موفقیت افراد سازمانها و جوامع امروز این است که مهمترین توانمندیهای خودش را بشناسد و آنها را بکار بگیرد اگر از ما سؤال کنند که مهمترین توانمندی شما چیست و بگوییم بعد سؤال دوم این است که از این مهمترین توانمندی چقدر استفاده میکنید. بسیاری از ما دیگران این توانمندیها را شناختند و دارند از این توانمندیها استفاده میکنند. خودمان از آن استفاده نمیکنیم یعنی اصطلاحاً امروز میگویند یک مزیت راهبردی و رقابتی ما مهمترین توانمندیهایمان را نمیشناسیم و اتفاقاً انبیا آمدهاند که اینها را بشناسند و مدیرانی که در جهت انبیا گام بر میدارند و جاهدوا فینا هستند در راه خداوند برای اینکه در آن مسیر گام بردارند و دیگران را هم با خود همراه کنند آن آیه این را میگوید. آیه میگوید که ابتدا خودتان در راه ما باید وارد شوید وقتی وارد شدید چشیدید ثمراتش را دست دیگران را هم بگیرید در این وادی بیایید.
این جنبه هنری که میگوییم ما باید موقعیت شناس باشیم بدانیم که چه دانشی را یاد بگیریم و کجا باید بکار ببریم که اینها را وقتی که شناختیم ما باید خودمان یکبار تجربه کنیم موفقیتش را وقتی که چشیدیم آن موقع است که میتوانیم دیگران را هم به این سمت سوق بدهیم. در نظریات انگیزشی مباحثی که هرزبرگ و اینها مطرح میکنند یکی از عواملی که جزو عوامل انگیزشی و به عنوان سازوکار مدیریتی همین موفقیت است باید همین موفقیت را به کام دیگران هم بچشانیم. برای چه امروز در ادبیات مدیریت میگویند که چشمانداز ترسیم کنید. این رویکرد چشمانداز-محور یک رویکرد توانمندسازی است شما یک هفته این کار را بکنید شب که میخواهید بیرون بیایید کارهایی را که امروز میخواهید انجام دهید لیست کنید هر کدام را که موفق میشوید انجام دهید از خودتان خوشتان میآید. روز اول از ۱۰ کار ۲ تا را انجام دادهای کم کم به این مرحله میرسی که هر کاری که نوشتی میتوانی انجام دهی برای همین به این رویکرد چشمانداز محوری رویکرد توانمندسازی هم میگویند چون فرد اعتماد به نفسش افزایش پیدا میکند توانمندیهایش به جایی میرسد که میگوید من هر چه بگویم و بنویسم میتوانم انجام دهم. مدیران موفق کسانی هستند که این را تجربه کردهاند و این تجربه شخصی را داشتهاند بعد میآیند این تجربه را با دیگران به اشتراک میگذارند و موفقیت را به کام آنها هم میچشاند.
جنبه چهارم جنبه حرفهای است برخی اینقدر حرفهای میشوند در اینکار دانش و مهارت و هنرش را به خوبی پیدا میکنند و اینها اصلاً هیچ سرمایهای ندارند جز همین مدیر بودن. الان در امریکا حقوق اول را مدیران میگیرند. مثلاً میگویند شما بیا کارخانه را اداره کن ماهی 20 میلیون هم بگیرد این آدم ماهی 40 میلیون آورده دارد. مثل ایران نیست که شیر نفت را بیشتر باز میکنند و مدیریت هزینه است. مدیریت جهادی اینطور نیست در کشور ما بیشتر مدیریت هزینه است. مدیریت توزیع پول نفت است اینطوری هرکسی میتواند مدیریت کند هر جا کم آوردیم شیر نفت را بیشتر باز کنیم یک واقعیتی است دولت 62000 میلیارد تومان به تأمین اجتماعی بدهکار است این مبلغ را دولت به کی بدهکار است به مستمری بگیر پیرزن و پیرمردی که دو نفر باید زیر بغلش را بگیرد تا بیاید مستمریاش را بگیرد به آن کارگر فلکزدهای که حتماً باید پایش بشکند تا از بیمهاش استفاده کند. دولت باید به جای اینکه هر وقت کم میآورد دست اندازی به صندوقهای بازنشستگی و اینها میکند باید کمک کند که تأمین اجتماعی برود پزشک خانواده برای این اقشار بیاورد نه اینکه بحث کند ما بیمارستانهایی که داریم را تعطیل کنیم چون خدمات درمانی برایمان هزینه زیادی دارد و هزینههای سازمان بیش از درآمدها است. یعنی مباحث خیلی جدی در مدیریت که میآییم بعد میبینیم که مدیریت ما چون یک زمانی یک تحقیقی دوستانی انجام داده بودند تصمیمات مدیران چقدر اسلامی است چون ایران را نمیتوانستند بگویند گفته بودند سوئد یعنی ایران خودمان را با کشورهای دیگر مقایسه کرده بودند مثلاً بورکینافاسو با سوئد مقایسه شده بود و آن از این اسلامیتر بود. هر کشوری را بررسی کرده بودند امام زمانیتر از کشور ما بود اینها بد است تعبیری سید جمال داشت که میگفت در غرب از اسلام نشان دیدم از مسلمان خبری نبود در اینجا مسلمانان بودند از اسلام خبری نبود. ما یک الگو و مبنا داریم مدیریت جهادی همیشه کسی نیست مانند علیاصغر تیرانداز هدف را خودش تعیین کند هر جا تیر زد بگوید من اینجا را میخواستم بزنم کسی نتواند مچش را بگیرد. مدیریت اخلاقی که جنبه پنجم است مدیریتی است که شما وضع مطلوبی را ترسیم کنید با آن خودتان بسنجید نه با گذشته ما اغلب مدیرانمان با گذشته خودشان را میسنجند و گذشتهها را نقد میکنند تولید کینه نفرت و ... این قیاسهایی که از زمان مادها تا الان اینقدر که ما تلفن دست مردم دادهایم ندادهاند این قیاسها خیلی مقایسههای خوبی نیست و اصلاً شأن ما نیست یا مقایسههایی که میکنیم ۳۰ سال گذشته است مثلاً پول نفت ما از زمان پیدایش نفت تا کنون بیش از 1000 میلیارد دلار نفت فروختیم. تا زمان انقلاب 114 میلیارد دلار نفت فروخته بودیم یعنی ۳۴ سال نزدیک 900 میلیارد نفت فروختیم که 700 میلیارد دلار آن برای دولت قبل بوده است. 730 میلیارد دلار کالا در این سالها وارد کشور شده است. این که صدای آقای جوادی آملی در میآید که این مدیریت جهانی اسلامی نیست که وارد کنیم و دیگر نباید به شکلی باشد که کشاورزی که یکی از مزیتهای راهبردی میتواند باشد به علوفه آوردن از خارج تبدیل شود. برنج وارد کشور کردند شکر وارد کشور کردند فولاد وارد کشور شد که فولاد خودمان روی دست کارخانه ماند اینها دردهای اساسی است افرادی که این کارها انجام میدادند کسانی نبودند که منافع ملی را در نظر گرفته باشند. دکتر شریعتی میگفت محرومیت نعمتی است که خدا به بندگان خودش میدهد. ما همین محرومیت دوران جنگ و اینها باعث شد که خودمان را بیابیم در همان زمانها اگر قرار بود کالا وارد کشور کنیم در خیلی از جهات بی معنا میشود. بعضی از ریاضتها که ما اکنون کشیدهایم بی معنا میشود وقتی که این شکل را میبینیم. پس این جنبه حرفهای را داشته باشید ما باید مدیران حرفهای در کشورمان داشته باشیم. حضرت امام درباره روحانیت میگفت که روحانی در طراز جهانی؛ امام میفرمود مجتهد امروز ما باید بتواند یک جامعه غیر دینی را اداره کند. مثلاً سید حسن اگر در طراز جهانی عمل نمیکرد نمیتوانست این موفقیتها را داشته باشد. باید برویم ببینیم که در جامعه لبنانی که جنگهای فرقهای بوده است سید حسن میشل عون را به عنوان فرمانده سپاهش قرار میدهد. مدیریت عقلانی امام چطور مدیریت کرده بود که شیخ سید شعبان به عنوان یک عالم سنی میگفت من پیرو ولایت فقیه هستم ولایت فقیه را شیخ سید شعبان بیشتر تبلیغ میکرد تا مراجع شیعه.
بعد از انقلاب شکاف از آنجا ایجاد شد که منافع فردی و حزبی جای منافع ملی را گرفت
بعد از مشروطه تمام جریانات اجتماعی ما حول چند محور بوده است یک دسته از جریانات اجتماعی ما دنبال پیشرفت بودند. اینها تفکر غربی داشتند، غربگرایان ما نوعاً نگاهشان به پیشرفتهای غرب بود لب و لوچهشان آویزان شده بود و همه خاستگاهشان این بود. گروه چپ ما دغدغهشان مبارزه با امپریالیسم و ستمگری و فقر و این چیزها بود انگیزههای گروههای چپ عدالتخواهانه بود منتها آنها فکر میکردند شوروی به عنوان نماد عدالت مساوات و برابری است. دینداران ما دغدغهشان الحاد و فسادی بود که در جامعه گسترش پیدا میکرد. ملیگراها دغدغهشان نفی وابستگی به بیگانگان و استبداد داخلی بود. امام آمد با عقلانیت همه این ۴ دسته را همراه کرد. همه هم آمدند. امام با عقلانیت این گروههای متعارض و نا همسو را همسو کرد و انقلاب پیروز شد. بعد کم کم این شکاف دوباره آشکار شد. بعد از انقلاب شکاف از آنجا ایجاد شد که منافع فردی و حزبی جای منافع ملی را گرفت. در مدیریت جهادی اصلاً خودی نیست. جنبه پنجم جنبه اخلاقی است که همه علوم با این چهار جنبه فرد توانمند و حرفهای میشود ولی به تعبیر سنایی: چو دزدی با چراغ آید گزیدهتر برد کالا. امروز مدیران حرفهای اگر اخلاق نداشته باشند به سادگی معادلات جهانی را به هم میریزند مثلاً همین داعشیها تواناییهایی که دارند از نظر آشنایی با فضای مجازی، جثه بدنی و ارتباطات انسانی. این فیلمهایی که میگذارند میخواهند بگویند ما خشن هستیم و در دل دیگران ترس قرار دهند و میخواهند بگویند ما قوی هستیم و بیخود برای نابودی ما تلاش میکنند و ما پیروز هستیم. هر چه اراذل و اوباش دنیا است دارند جذب میکنند پول و قدرت و سکس در پوشش اسلامی. بزرگترین قاچاق در دنیا قاچاق انسان است. اینها کاملاً حرفهای هستند یعنی هیچ آماتوری در این زمینه نمیبینید. اقبال میگوید غربیان را زیرکی ساز حیات / شرقیان را عشق راز کائنات// زیرکی از عشق گردد حق شناس / کار عشق از زیرکی محکم اساس. معنویت و عشق شرقی نیاز به عقلانیت غربی هم دارد. بقول آقای قرائتی دائم میگویند که فی سبیلالله کار کن ما اگر الاغ هم باشیم الاغ یونجه هم نیاز دارد. ولی کژ فهمیها بوده و هست بعضی فکر میکنند که مدیر مسلمان دنبال سود و اینها نیست. ما بر خلاف مسیحیت هستیم مسیحیت میگوید که ایمان بیاور تا رستگار شوی اسلام میگوید بفهم تا ایمان بیاوری. پس این ۴ تا آن چیزی که به آن معنا میدهد اخلاق و معنویت است. غرب به معنویت شرق نیاز دارد و شرق هم به عقلانیت غرب برای معنا دار شدن عشقش نیاز دارد. ما محتوای علوم غربی را شاید نقد کنیم اما روشها را که نمیتوانیم نقد کنیم.
• ویژگیهای مدیریت جهادی
مدیریت جهادی ۳ ویژگی میتواند داشته باشد اگر سؤال شود مدیریت جهادی چطور تحقق پیدا میکند یک الزاماتی دارد الزامات آن هم این ۳ تا است برای انجام این ۳ تا الزام رویکردهای مختلفی وجود دارد. اولین الزام این است که ما به واقع بخواهیم در این عرصه وارد شویم. من برای خود برنامه ریختم دیدم اولین کسی که مؤاخذه میشود خودم هستم. دیدم خودم محدود شدم. ما نمیخواهیم در کشورمان برنامه و قانون حاکم شود میخواهیم سلیقهای باشد اینطور نمیشود یعنی اولین گام خواستن است. در هر زمینهای ما تکلیفمان را با خودمان روشن نکنیم به واقع نمیتوانیم امید موفقیت داشته باشیم. بعد از خواستن باید برای رسیدن به آن خواسته فعالانه عمل کنیم این را تعهد میگویند. تعهد یعنی پیگیری مستمر هدف این تعریف مدیریتی است. اگر من میگویم میخواهم فلان جایگاه را پیدا کنم و به فلان هدف برسم باید همه امکاناتم را بسیج کنم تا به فلان هدف برسم.
واقعیت این است که بسیاری از افرادی که در رأس هرم طبقاتی و اقتصادی قرار گرفتهاند با رانت قرار گرفتهاند یک کسانی که تا چندسال پیش نمیتوانست کت و شلوار هم بخرد و بپوشد اما چطور شد یکباره اینطور شد میبینیم. اگر طلب کردیم پس باید نوع تفکر خودمان را عوض کنیم این شعار شعار خوبی بود که ما میخواهیم پس میتوانیم میخواهیمش باید با تمام وجود باشد ما در این زمینهها به واقع با تمام وجود نخواستهایم در تمام این زمینهها این با تمام وجود خواستن، نوع نگاهمان و رابطهمان با خودمان را اگر جدی باشیم عوض میشود. مولوی میگوید در طلب زن دائماً تو هر دو دست / که طلب در راه نیکو رهبر است.. منگر آنک تو حقیری یا ضعیف / بنگر اندر همت خود ای شریف.. تو به هر حالی که باشی میطلب / آب میجو دایما ای خشکلب.. کان لب خشکت گواهی میدهد / کو به آخر بر سر منبع رسد. خلاصه میگوید این طلب مفتاح مطلوبات تست / این سپاه و نصرت رایات تست.. گرچه آلت نیستت تو میطلب / نیست آلت حاجت اندر راه رب. یک موقعی مطبوعات خارجی مینوشتند که یک روحانی (امام) با یک عبا و عمامه در مقابل دنیا ایستاده است. این گام اول است که میگوید بی تفاوتی و از دست دادن انگیزه یک چیزی است که سالهای اخیر به نظر من در کشور ما رواج پیدا کرده است در مدیریت یک بحثی داریم که میگوید بی تفاوتیسازمانی این بی تفاوتی در سطح ملی خیلی از کارگزاران و نخبگان ما وارد شده است. بی تفاوتی و از دست دادن انگیزه بارزترین مشخصه فرد، گروه سازمان و تمدنی است که در سرآشیبی زوال و نابودی قرار گرفته است. نباید گذاشت به ویژه در کسانی که پست کلیدی دارند این راه پیدا کند بی تفاوتی و فقدان انگیزه در هر کسی به اندازه شعاع وجودی که دارد خطرناک و مخرب است. مثلاً در یک خانواده پدر یا مادر به نا امیدی برسد. قدرت تخریب خیلی بالایی دارد. برای همین است که مسئولین جامعه باید به جامعه امید بدهند اما این امید دادن باید معنادار باشد. هر فرد گروه سازمان یا جامعه و تمدن در حال زوالی میتواند عناصر زندهای در خودش داشته باشد که در بدترین حالت یکباره متحول شود و بالعکس هیچ سازمان جامعه و تمدنی نیست که در اوج باشد و در عین حال عناصری در آن نباشد که آن را از اوج به حضیض بیاورد این میخواهد بگوید که در هیچ حالتی ما نه میتوانیم نا امید شویم و نه میتوانیم کاملاً شاد و خوشحال باشیم یعنی در اوج قدرت هم ممکن است یک عناصری در وجودمان، ما را به زیر بکشد. هیچ فرد، گروه سازمان جامعه و تمدنی از زوال و تباهی ایمن و مصون نیست اگر این را مد نظر نداشته باشید به هیچ وجه نمیتوانید؛ همین الان شرایط کشور داخل و خارج به گونهای است که نمیتوان با خیال راحت فکر کرد که به خودمان امید واهی داد. کریهترین چهرهای که میشود به دست مسلمانان ترسیم کرد و بعد هم کسانی که همین چهره را شکل دادند میآیند به عنوان منجی مسلمانان وارد عمل میشوند. ضرورت کسب استعداد نو شدن جامعهای که نتواند خودش را با تغییر و تحولات وفق دهد چون در دنیا شما نگاه کنید پدیدهای جدید در حال ظهور است همین داعش پدیدهای نو ظهور است. اینها چیزهای جدیدی هستند که هیچکس تصورش را نداشته است. حال چطور میشود ما چنان خودمان را بسازیم در فرهنگ دینی ما مجاهد همواره کسی است که در حال نو شدن است و دائم به جای اینکه به گذشته فکر کند و فخر بفروشد یا فریفته حال خود شود دائم به فکر نقطه مطلوب است برای همین میگویند که اصلاح طلبی در ذات دین است اصلاً پیامبران مصلح بودند به این معنا که میخواستند از جایی که هستند یک گام جلوتر بروند. تمام حرف دین این است که از جایی که هستید یک گام جلوتر بیایید. در جایی که هستید نباید بمانید و مجاهد کسی است که در این سیر قرار گرفته است. این نفش فعال داشتن در عرصه طبیعت دو وجه دارد یا ما باید با شرایط پیشبرنده خودمان را تطبیق دهیم امریکایی هم حرف خوبی زد گوش دهیم. یکجاهایی است که عوامل پیش برنده نیست یا در جهت دیگری است و رویکردش فرق میکند یک جامعه دینی جامعهای است که یا یک مدیریت جهادی مدیریتی است که میتواند اگر شرایط پیش برنده نبود آن را تغییر دهد بقول مولوی مؤمن آن باشد کاندر جذر و مد / کافر از ایمان او حسرت برد. امام میگوید اگر در مقابل دین ما بایستید در مقابل تمام دنیای شما خواهیم ایستاد این را من بگویم تأثیری ندارد اما امامی که نشان داده است در عمل مرد این میدان است میگوید. به نظر من مدیریت جهادی یعنی اگر کسی چنین حرفی زد دیگران خندهشان نگیرد و دیگران هم بدانند که بلوف نیست. تشخیص دادن اینکه ما کجا با دیگران باید همنوایی کنیم هم مهم است. ما کجا باید با دیگران همنوایی کنیم کجا در مقابل پیشرفتهای غرب باید سر تسلیم فرود بیاوریم. از آنها تبعیت نکردهایم از علم تبعیت کردهایم. اگر در غرب هم پیشرفت است از علم است و علم هم وطن ندارد هر ارزشی میآید از عقلانیت است که آن هم نعمت الهی است.
• الگوهای تغییر در مدریت
الگوهای تغییر ۳ نوع است اگر بخواهیم تغییر ایجاد کنیم کسی که میخواهد جهاد کند و کار مدیران هم همین است که یا یک وضعیت نامطلوب را درست کنند. یک حالت این است که شما در جهت کمال گام بردارید مانند این مدلی که گفتم. سیر صعودی دارید. این تغییر توسعهای و جهاد فینا دائم شما سیر صعودی دارید یک جاهایی هست که ما با یک گپ و شکاف مواجهیم. چطور میشود از این وضعیت موجود به وضعیت مطلوب رفت اصطلاحاً میگویند که ما باید مدیریت گذار داشته باشیم. در دوران گذار بعضیها واقعاند بی اخلاقی میکنند چون بسیاری از مدیران ما جرأت نمیکنند برنامههای اساسی را پیاده کنند. چون اگر شما بخواهید در یک سیستمی که مشکل دارد عقلانی عمل کنی در کوتاه مدت با افت عملکرد مواجه خواهی شد. در سازمانهای ما روزمره تصمیمگیری میکنند و اغلب مدیران ما وقتی پست را میگیرند فقط میخواهند صدای کسی در نیاید برای همین دنبال برنامههای بلند مدت نمیروند به دنبال برنامههای کوتاه مدت میروند و این بی اخلاقی است که طرف از خودش شرمنده است چون برنامه مبنایی ندارد و دارد روزمره سیستم را اداره میکند. اگر برنامه مبنایی بخواهد بگذارد باید تکلیفش را با خودش روشن کند یعنی بپذیرد باید هزینه بدهد ممکن است که عوضش کنند چون در کوتاه مدت افت عملکرد خواهد داشت اما در بلند مدت میوه شیرین دهد یک روند این است یکی هم این است که زمانی که شما به افول میرسید جامعه به افول میرسد. ما زمانی که مشکل داریم نیاز داریم افراد بیایند. یک جاهایی است که جامعه سیر سراشیبی دارد ما در برخی عرصهها واقعاً جامعه سیر سراشیبی دارد. شما اگر نگاه کنید چند درصد خشونت خیابانی دزدی و و ... داریم ما از همین شهرکهای جدیدی که ساختن از مسکن مهر و اینها بعضی از خبرها که میآید خیلی تأسف بر انگیز است. یک آماری من دارم حدود ۱۰ سال پیش 1 میلیون 434 هزار و 30 نفر افراد مطلقه در کلانشهر تهران بود یعنی مردی که تنها زندگی میکند و زنی که تنها زندگی میکند و حالا این فرد یا همسرش طلاق گرفته است یا شوهرش رهایش کرده یا ... بعد از اینها بیش از 500 هزار نفر زنان سرپرست خانوار هستند. در جامعه مردسالار که مردها نمیتوانند، بیش از 500 هزار نفر زنان سرپرست خانوار خیلی پیامها دارد.
شما یادتان است که امام خطاب به بنی صدر فرمود که اگر یک روز بیرون آمدی دیدی همه برای شما هورا میکشند خودت را گم نکنی اگر یک روز هم همه نقدت کردند و حرفت را درست میدانستی ما بعضی افراد داشتیم در تاریخ که نقدهایی به آنها وارد است یکی از این افراد هایک است ۷۰ سال پیش وقتی هایک به نظامهای متمرکز حمله کرد همه علیه او جبهه گرفتند اما الان ۷۰ سال گذشته تازه افکار هایک دوباره دارد مطرح میشود. این اعتقاد داشتن. آدم خودش خودش را گول نزند بسیاری از مدیران ما به خودشان باج میدهند. در خیلی از زمینهها حرفی را که باید بزند نمیزند. در بین جامعه ما دوگانگی خیلی خطرناکتر است چون آن اعتماد عمومی را از بین میبرد. پس نقش فعال را اگر ایفا کنیم باید در گام سوم نظامی را ایجاد کنیم که به جایی که ما حکومت کنیم سیستم حکومت کند.
• جمعبندی مولفههای مدیریت جهادی
اگر این سیستم را میخواهیم ایجاد کنیم این ویژگیها را دارد فرد در چهارچوب این سیستم خودآگاه و خودشناس میشود تصویر واقعی از فرد این سیستم میدهد هرکسی که بیاید نمیتواند تصویر کاذب از خودش بسازد باورهای مولد فرد، یکی از این باورهای مولد این است که ما مسئولیت اشتباه خود را بپذیریم. یکی دیگر این است که ما در هیچ حالتی شکست نخوردهایم بلکه قائل به تکلیف باشیم نه قائل به نتیجه. خود این یک مشکل در جامعه ما است که افراد در قدرت یکجور حرف میزنند بیرون از قدرت یکجور دیگری حرف میزنند. مدیران جهادی ما کسانی هستند که در هر جا که هستند کمک میکنند حضرت امیر هر جا خدماتی داشته در زمان عزلتش بوده است اینکه عمر میگوید لولا علیٌ لهلک العمر در زمانی است که جفا به حضرت کرده بود. باورهای مولد مردم را گنج حساب کنیم، تعهد داشته باشیم. نسبت به علم و علم باوری سر تسلیم فرود بیاوریم. سیستم عصبی و فیزیولوژیکمان تحت کنترلمان باشد. ما فکر کردیم اگر مدیران ما خوب بخورند و خوب زندگی کنند معصیت کرده است با این حال که سلامت جسمی مدیران از باورهای مولد است. در الگوگیری مدیران جهادی حرفهای هستند. پیوسته به دنبال توسعه شخصیتی باشیم. همه چیز و همه کس را دوست داشته باشیم و به همه عشق بورزیم. شجاعت برخورد با واقعیت را داشتن. جامعیت داشتن و یکسو نگر نبودن. خلاقیت و نوآوری داشتن. ذهن را روی تجربیات جدید نبستن. استقلال داشتن و در عین حال انفطاف پذیر بودن. دارای تجربیات اوج بودن: مدیران ما باید یک تجربیات عرفانی داشته باشند، کسانی که تذهیب نفس نکنند قدرت، مسخشان خواهدکرد. با دیگران داد و ستد فرهنگی داشته باشند. ما در بیشتر این سالها تقابل را تجربه کردیم اسلام تا زمانی که تعامل داشته است پیش رفته است. در پایان بگویم که اگر این مسیر را بخواهیم طی کنیم این عقل حجت باطنی ما دست ما را در دست حجت ظاهری که پیامبر است، امام است ولی فقیه است پیر است مراد است مرشد است میگذارد.